این روزها ...
یاس خوشبو و نازم ، این روزها هوا خیلی سرد و آلوده هست ! از یک پنجره ، غبار سیاه و دلگیری که تمام شهرو پوشونده میبینم و از یک پنجره دیگه بدنبال کوهی میگردم که وقتی هوا خوبه دیده میشه ،اما الان چندین روزه که هیچ اثری از این کوه بزرگ نیست که نیست ! و من هر بار که نمیتونم این کوه رو ببینم به شدت دلم میگیره و آهی از ته دلم بلند میشه . چرا باید دختر نازنین من و تمام بچه های دیگه این دود و سیاهی و غبار رو نفس بکشن ؟؟؟ چرااااااا ؟؟؟؟؟ هر روز که میگذره بیشتر و بیشتر نتیجه میگیرم که دیگه این کشور جای موندن نیست ! باید رفت .خیلی زود ! به هزارن دلیل گفته و نگفته ... هزاران دلیل دانسته و ندانسته اینجا جاییه که حتی از فردا صبحت هم ...