YasminYasmin، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 10 روز سن داره

ماه من * یاس من

عروسک 20 ماهه من

سلام دختر شیرین ۲۰ ماهه من . مدت بسیار زیادی هست که ایجا نیومدم .چند ماهی میشه !!! بگذریم . الان بیست ماهت تموم شده و کلیییییییییییییی ناز تر و شیرین تر شدی یه عالمه کلمه بلدی : میحام : میخوام نترسی شکسته : این رو اون روزی که شیشه فر شکسته بود یاد گرفتی .. دو تا دستهای کوچولوت رو  میذاشتی روی لپهات و میگفتی شیکستتتتتته !! مونا پانتاها پرده: پرهام آب میحام ماست میحام اموم : حموم کبش : کفش پیشی هاپو چند ورز پیش هم که توی اسباب بازی فروشی رفتی سراغ عروسک ببعی : شان د شیپ و به فروشنده گفتی از این میحامممم ! اولش کلی باهاش به زبون خودت حرف زدی و آخرش گفتی میحام این هم از اولین خرید عشق من ! هیچوقت اون روز رو یادم نمیره عروسک قشنگم &n...
13 آذر 1392

کارهای یک ماه گذشته

سلام نفس مامانی     خیلی وقته که برات چیزی ننوشتم ! میدونی مامی واسه این کارا خیلی تنبلهههه!با اینکه کلی حرف برات دارم ... تو این مدت یه سفر شمال رفتیم که دایی جونت با ما بود.خوش گذشت و اونجوری که فکرشو میکردم اذیت نشدی .آخه من همش نگران بودم که چون دستتو به همه جا میمالی و تازه راه افتادی و مدام شستت رو میخوری نکنه مریض بشی ...البته اونجا بیشتر بغلت میکردیم تا پیشگیری کنیم ... شما هم همش خوش اخلاق بودی وروزی که رفتیم ویلای دوست بابایی کلی خوشحال بودی و راه رفتی و بازی کردی و بغل همه هم میرفتی ... راستی عسل مامان روز ۹ خرداد شب بود که خیلی تندتند و خوشمزه شروع به راه رفتن طولانی کردی و چند بار از در خونه تا وسط هال...
19 تير 1392

دندان های آسیا ی عسلی

عسلی خوشگلم چند روزیه که ۲ تا دندون آسیای بالا و ۲ تا از پایین با هم جوونه زدن ! وقتی خمیازه میکشی یا هنگام خندیدن دهنتو باز میکنی کاملا میبینم که هر دندون ۴ تا نوک خوشگل و سفید زده بیرون ...جونمممممممم خیلی خوشگلن ! ۲ تا نیش از بالا هم زیر پوست دیده میشن و شنیدم که دندونای نیش موقع در اومدن  خیلی بچه رو اذیت میکنن ..الهی بگردم مامانییی کمی تحمل کنی در میان ...دیگه چیزی نمونده..تازه ۲ تا نیش پایینت هم توی تاولهههههه ! فدات شم که داره دندونات کامل میشه که بتونی همه جور غذای خوشمزه رو بخوری ... نفسکمممم ...عروسکممم خیلی دوستت دارم .زیاددد راستی ۲-۳ روزه که خیلی بیشتر راه میری ..مدام پا میشی با اون پاهای کوچولوت وسط اتاق می ایستی و ۲...
1 خرداد 1392

اولین قدم

اولین خبر مهم این که یاسی نازم روز ۱۵ اردیبهشت ۲-۳ قدم خیلی خوشگل بدون کمک گرفتن از مبل برداشتی و باز هم من و بابایی رو پر از شادی و ذوق کردی .قیافه خودت هم که دیدنی بود ! و زود خودتو پرتاب کردی تو بغل من ....من فدای شما بشم عزیزم ..مبارکت باشه اولین قدمت ! (البته از اون شب دیگه قدمی به تنهایی برنداشتی اما خیلی سعی داری که بدون کمک چیزی بایستی که بیشتر اوقات هم موفق میشی ...موش کوچولوی من ) دیگه اینکه میری سر میز توالت و رژلب  بر میداری و بدن اینکه درشو باز کنی میمالی به لبهات ! سشوار رو هم بلدی روشن و خاموش کنی .. موهاتو هم که خیلی وقته شونه میکنی .البته فقط اداشو در میاری و نمیتونی مرتب شونه کنی ..و کلا کم کم داری با تمام وسایل آرای...
22 ارديبهشت 1392

سال جدید و تولد 1 سالگی یاسی نازنینم

فرشته کوچولوی من خیلی وقته که نیومدم برات چیزی بنویسم ! این روزها وقتم خیلیییی کمتر شده و تو هم شیرین تر و بسیار شیطون تر ... عید هم آمدو گذشت و دختر نازنین بهاری من هم ۱ ساله شد ! بله ! به همین سرعت  یکسال از اومدن موشی کوچولوی من گذشت . خوش اومدی .قربون قدمهات برم پا کوچولوی مامان که هنوز درست حسابی راه رفتن رو شروع نکردی و با کمک اشیا میتونی راه بری ... کلماتی رو که میگی اینها هستن : به به (موقع غذا خوردن )- بده-بیا-بگیر دیگه اینکه گوشی تلفن رو بر میداری و مدتها به زبون خودت شروع میکنی به صحبت کردن و حسابی دل مامانی رو میبری ... دختر شیرین و خوش صدای من موقع رفتن بابایی به سر کار بای بای میکنی و همینطور وقتی که من مانتو به...
31 فروردين 1392

برف پنجشنبه 17 اسفند ماه

یاسی گلم امروز صبح که از خواب بیدار شدیم ، یه برف زیبا و دلنشین همه جا رو سفید کرده بود و حسابی غافلگیرمون کرد . و از اون جایی که روزهای ابری و بارونی و برفی مامانیت حالش خیلییییییییییی خوب میشه یه روز خیلی خوب رو با همدیگه شروع کردیم . این روزها همش در فکر و انجام کارهای عقب افتاده و آخر سالمون هستم .. مامی مونده و یه عالمه کار انجام نشده   هنوز هیچ کاری واسه خونه تکونی نکردیم . البته توی هفته آینده 2 روز قراره واسه این کار باشه .. یه مقدار خرید عید دارم که اون هم امیدوارم هفته آینده انجام بشه ...آخه امسال اولین عیدمون با تو دختر نازنینمه و واسه همین میخوام از همیشه بهتر باشه . تازه از همه مهمتر تولد شماست   امیدوارم ه...
17 اسفند 1391

مخملی من

سلام مخمل مامان ، این روزها انگار که از همیشه نرم تر و لطیف تری ...2 روز دیگه 11 ماهت تموم میشه ! مبارکت باشه یکی یه دونه من !   مبارکت باشه اولین هفت سین زندگیت ! فقط و فقط برات آرزوی سلامتی و دل شاد دارم . پارسال که وسایل هفت سین رو میخریدیم ، به بابایی گفتم انشالله  سال دیگه با موشی کوچولو میاییم خرید و چه زود سال دیگه رسید . مامی ، خیلیییییییی خوب کاری کردی که بدنیا اومدی .خیلی که وقتا که میام برات چیزی بنویسم میبینم که چیزی جز دوست داشتنت و محبتی که توی دلمون گذاشتی به یادم نمیاد ... میبینم اگر بخوام شروع به نوشتن کنم ،اول و آخرش با قربون صدقه و ..... خواهد بود و تمام وبلاگت تکراری خواهد شد ! اما عشق تو که واسه من ...
4 اسفند 1391