YasminYasmin، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 24 روز سن داره

ماه من * یاس من

کارهای یک ماه گذشته

1392/4/19 18:53
نویسنده : مژده
196 بازدید
اشتراک گذاری

ماچسلام نفس مامانی    

خیلی وقته که برات چیزی ننوشتم ! میدونی مامی واسه این کارا خیلی تنبلهههه!با اینکه کلی حرف برات دارم ...

تو این مدت یه سفر شمال رفتیم که دایی جونت با ما بود.خوش گذشت و اونجوری که فکرشو میکردم اذیت نشدی .آخه من همش نگران بودم که چون دستتو به همه جا میمالی و تازه راه افتادی و مدام شستت رو میخوری نکنه مریض بشی ...البته اونجا بیشتر بغلت میکردیم تا پیشگیری کنیم ... شما هم همش خوش اخلاق بودی وروزی که رفتیم ویلای دوست بابایی کلی خوشحال بودی و راه رفتی و بازی کردی و بغل همه هم میرفتی ...

راستی عسل مامان روز ۹ خرداد شب بود که خیلی تندتند و خوشمزه شروع به راه رفتن طولانی کردی و چند بار از در خونه تا وسط هال رفتی و برگشتی و خودت هم کلی ذوق کردی ! موش کوچولوی من خیلی خوشگل راه میره و از اون روز تا حالا با هر قدمت یک شادی تازه و عجیبی به سراغم میاد .. یه صحنه دیگه هم که هیچوقت یادم نمیره فرذا شبش بود که پرهام هم پیشمون بود و تو وسط هال خوابت برده بود اما تلویزیون روی موزیک بود و تو از وسط خواب پا شدی ایستادی و شروع به رقصیدن و دست زدن کردی ! اینقدر خوابالو بودی که نمیتونستی صاف روی پاهات بایستس و چندبار افتادی ...اما باز پا میشدی و ادامه میدادی !کلی به این کارت خندیدیم ..کلا موش من قرتی تشریف دارن و با هر آهنگی دست میزنه و خودشو تکون میده و میرقصه !

تو این مدت یه مولودی یه سفره و یه عروسی هم رفتیم و تو همه جا خانوم و آروم بودی ...مامی فدات بشه

از کارهایی که مدتیه انجام میدی اینه که کلا تا من برم جلو میز توالت بدو بدو میای ببینی چه خبره ! عاشق اینی که کشو رو بریزی بیرون و هر چی خرده ریز دارم زیرو رو کنی ! رژلبو برمیداری میذاری رو لبت .البته تازگی درش رو هم باز میکنی و انگشتتو میکنی توششششششششششششششششششش ! کرمو برمیداری میذاری رو صورتت و دست میمالی به صورتت-عطرو میذاری روی گردنت و با خودت میگی پیس ! به شونه و گوش پاک کن که خیلی وقته واردی ! خلاصه که کاربرد همه لوازم آرایشو میدونی حتی موچین و مدادچشم و ریمل ....

هنوز هم که هر چی پیدا میکنی میندازی روی سرتو شروع میکنی به راه رفتن !!!تل قبل از این با چهار دست و پا میرفتی و این کارو میکردی .حالا دیگه با راه رفتن و گاهی دویدن ! من و بابایی خیلی از این کارت خندمون میگیره و در ضمن خیلی هم نگرانتیم که به جایی برخورد نکنی چون بیشتر وقتا جلوی چشماته ! با تمام شالها و روسریها و دستمالها و پتوهات و کلا همه چی این کارو میکنی !

تا میرم سر کمدم و یا مانتو میپوشم میگی ددر و روسریمو میاری میدی به دستم ! وقتی میگم بریم حمام میخوای لباساتو خودت در بیاری و میری جلو حمام می ایستی...تازگیها هم دوتایی با هم میریم حمام .اما من همش چشمم به تو هست که از وان نیای بیرون ....

تا تلفن زنگ میزنه میدویی دنبالش میگردی و دستای کوچولوتو از هم باز میکنی و به حالت تعجب و سوالی میگی کی؟ کی ؟ کیه ؟ به محض اینکه هم بابایی رو میبینی میگی شلامممممممممم بابا . و دستاتو میاری بالا که بغلت کنه و کلا تازگیایه جور عجیبی با بابایی جوری و باهاش حال میکنی !روزهای تعطیل که خونست تو واقعا خوشحالی میکنی و براش مزه میریزی و سر حالی ...

کارهای دیگه رو فعلا یادم نیس .یادم بیاد برات مینویسم .

عسلم عاشق این روزهای با هم بودنمون هستم .یک دنیا دوستت دارم .قلب

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)