مخملی من
سلام مخمل مامان ، این روزها انگار که از همیشه نرم تر و لطیف تری ...2 روز دیگه 11 ماهت تموم میشه !
مبارکت باشه یکی یه دونه من ! مبارکت باشه اولین هفت سین زندگیت !
فقط و فقط برات آرزوی سلامتی و دل شاد دارم .
پارسال که وسایل هفت سین رو میخریدیم ، به بابایی گفتم انشالله سال دیگه با موشی کوچولو میاییم خرید و چه زود سال دیگه رسید .
مامی ، خیلیییییییی خوب کاری کردی که بدنیا اومدی .خیلی که وقتا که میام برات چیزی بنویسم میبینم که چیزی جز دوست داشتنت و محبتی که توی دلمون گذاشتی به یادم نمیاد ... میبینم اگر بخوام شروع به نوشتن کنم ،اول و آخرش با قربون صدقه و ..... خواهد بود و تمام وبلاگت تکراری خواهد شد !
اما عشق تو که واسه من تکراری نمیشه ! هر چه قدر صورت ملوست و دست و پای کوچولوتو نگاه میکنم بیشتر دلم میخواد نگاهت کنم .
روزها خیلیییییی همه جا سرک میکشی و کاملا میفهمم که چه قدر از این استقلالت لذت میبری ، که دیگه واسه خودت خانومی شده و هر جا که میخوای میری ...
بیشتر اوقات جات روی سنگهای کف آشپزخونه هست و به حالت نشسته ،پاتو روش سر میدی و ذوق میکنی و به هیچ اسباب بازیی هم توجه نداری الا قاشقهای چوبی توی آشپزخونه و کلا وسایل آشپزخونه و دمپایی مامان و بابا !!!
این همه مامان مونا برات اسباب بازی آورده اما تو هیچ کاری با اونا نداری
یه سرگرمی دیگت هم که البته خیلی قبل تر از الان شروع کردی ، روشن و خاموش کردن دی وی دی و در آوردن سی دی است ! تقریبا روزی 20-30 بار اینکارو میکنی . و وقتبی هم که بهت میگم مامی دست نزن یه صدای غرش خیلییییییییییییی ناز و مثل بچه خرس از خودت در میاری که یعنی عصبانی شدی و بهت کاری نداشته باشم تا ادامه بدی بعضی وقتا هم الکی گریه میکنی ...
خیلی صداها رو تقلید میکنی و هر چی که باهات صحبت میکنم به دقت گوش میدی و بعضی وقتا عین همون آهنگ و لحن منو تکرار میکنی و منو شگفت زده میکنی و اینجور وقتاست که میفهمم تو عسل فسقلی همه چیزووووووووووووو حالیته !نفسمی به خدااااا
مخمل مامان دوستت دارم بیشتر از همه روزهای گذشته...